زمان پخش ناگفته هاى زندگى محمدرضا گلزار ؛ فردا شب(١٣٩٢/٧/٢٩) دوشنبه، ساعت ٨ شب از شبکه ى
AAA family
به گزارش «بانی فیلم»،سریال«زمانه» به کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی اسماعیل عفیفه ساخته شده است و در آن حمیدگودرزی،پرینازایزدیار،حسین محجوب،امیدروحانی،شهرام قائدی،آیدا فقیه زاده ،مهرانه مهین ترابی،فریبا متخصص، هومن برق نورد و ویدا جوان بازی می کنند.
در خلاصه داستان این سریال آمده است : جوانی به نام بهزاد(حمید گودرزی)
تصمیم دارد با دخترعموی خود بهار(آیدا فقیهزاده) ازدواج کند.پدر بهزاد ۲۰
سال پیش در یک سانحه رانندگی کشته شده و حسام، عموی بهزاد (حسین محجوب) از
خانواده او سرپرستی میکرده است. حسام کارخانهدار است و سهیل خرم (بهنام
قربانی) که یکی از کارکنان اوست را به دلیل کلاهبرداری از کارخانه اخراج
میکند.سهیل، حسام را تهدید میکند که اگر او را به کارخانه برنگرداند،
دردسر بزرگی برایش درست میکند. با قبول نکردن حسام، سهیل پیش بهزاد میرود
و به همراه یک شاهد، ادعامی کند حسام، بیست سال پیش پدر بهزاد (حبیب) رابه
قتل رساندهاست و همچنین بهزاد صاحب عمهای است که از وجودش اطلاع ندارد.
بهزاد وکیلی به نام ارغوان آذرنیا (پریناز ایزدیار) میگیرد و سعی میکند
حقیقت را کشف کند.
این سریال هرشب ساعت 21:30 به وقت تهران از شبکه آی فیلم پخش می شود و تکرار آن ساعت 5:30 و 13:30 است.
حسام نواب صفوی با تیپی شبیه به الویس پریسلی به همراه یک مأمور نیروی انتظامی و یک حکم جلب وارد دفتر میشود. همه شوکه شده و نمیدانند که ماجرا از چه قرار است
حسام نواب صفوی سر خود را بالا میگیرد و میگوید به جرم اینکه عوامل سازنده فیلم «توفیق اجباری» در یک سکانس از فیلم، نام او را بر زبان آوردهاند و با او در فیلم شوخی کردهاند، مجرم هستند. به چندین ماه زندان محکومند و باید غرامتی چند صد میلیونی بپردازند.
همه دلشان میخواهد به این شوخی بینمک لبخند بزنند. اما هیچکس لبخندش نمیآید. به خصوص که مأمور کلانتری به سبک فیلمهای جنایی دستبند نقرهای خود را از پر کمرش باز میکند و در میزانسنی مهیج، آن را جلوی صورت سیدکمال میگیرد. همه شوکه شده و مات و مبهوت به هم نگاه میکنند
عکس :عوامل فیلم توفیق اجباری
سکانس دوم / کلانتری- شب- داخلی
سیدکمال
طباطباییِ بنده خدا باید کمربند و ساعت و بند کفشهای خود را تحویل سرباز
بدهد و به گوشهای از بازداشتگاه برود. همه دور حسام جمع شدهاند و از او
میپرسند که مرد حسابی این چه کاری است؟!
او در جواب لبخندی کج میزند و میگوید:
حسام: سید. . . یا 250 میلیون به من پول میدی، یا میری زندان.
ناظران: اِ. . .؟! ! ! حسام این چه حرفیه که
میزنی؟ بگو که داری شوخی میکنی. . . یعنی چی؟ تو میخوای تلکه بگیری؟
آخه چرا؟ پول چی؟ بابت چی؟ . . . حسام اینا حرفهای تو نیست، کی یادت داده؟
نکنه کار [. . . ]نیا ست؟
حسام: نخیر، موضوع ربطی به کسی نداره. این یه ماجرای شخصیه.
سیدکمال طباطبایی همچنان آرام و ساکت به گوشهای خیره شده و حرفی برای گفتن ندارد. فقط با خودش مرور میکند که چرا من؟ مگر من چهکاری کردهام؟ برفرض هم که یک شوخی در فیلم اتفاق افتاده، پیمان عباسی نوشته، حسین لطیفی کارگردانی کرده، رضا عطاران و گلزار هم آن صحنه را بازی کردند. آن روزها را مرور میکنیم.
فلاش بکی از پشت صحنه توفیق اجباری (به روایت پیمان عباسی)
خانه محمدرضا گلزار- روز- داخلی
یکی
از روزهای داغ تابستان سال 1386است. ساعت حوالی 11 صبح است. اینجا خانه
حقیقی رضا گلزار در خیابان سهیل تهران است. میزانسن چیده شده. پشت صحنه
صمیمی و باصفایی در جریان است همه میخندند. محمدرضا سکوت پشت دوربین
فیلمبرداری است.
حسین لطیفی روی چهارپایه چوبی نشسته و به مانیتور خیره شده. رضا گلزار و رضا عطاران در جلوی دوربین کنار میز بیلیارد ایستادهاند و سکانسی را باهم تمرین میکنند. مثل بقیه کارهای حسین لطیفی اینجا هم او از شوخیهایی که خلقالساعه شکل میگیرد و از انرژی بچهها در پشت صحنه استفاده میکند. دیالوگهای فیلمنامه مدام در حال تغییر است.
باران کوثری، نیوشا ضیغمی، نعیمه نظامدوست، لیدا عباسی و من در این سوی دوربین نشسته و صحنه فوق را نگاه میکنیم.
موقعیت صحنه از این قرار است که شایعهای مبنی بر خواستگاری رضا گلزار از مهناز افشار در یک نشریه زرد چاپ شده. گلزار حسابی نگران است و رضا عطاران قرار است با همان بلاهت و رندی شخصیت عطا بگوید که مردم هُشیارند و کسی این شایعات را باور نمیکند.
در فیلمنامه اینگونه نوشته شده بود که.
عطا: رضاجون مردم باور نمیکنن. . . مگه یادت نیست پشت سر پوریا پورسرخ هم میگفتن از پروین سلیمانی خواستگاری کرده؟
همه برمیگردند و به سمت من نگاه میکنند.
باران کوثری: پیمان عباسی باز رفتی سراغ رفیقت پوریا؟ بچهها به لج پیمان هم که شده یکی دیگرو میذاریم؟
حسین لطیفی: منم موافقم. یکی دیگرو میگیم. . .
هرکس کسی را پیشنهاد میدهد (مهران مدیری خوبه؟ شجریان چطوره؟ رضا شریفینیا چی؟ بگیم پارسا پیروزفر؟ و. . . )
رضا گلزار: حسام نواب صفوی چطوره؟ خوش تیپه، کنتراستش طراحی سکانس رو بامزهتر میکنه.
همه باهم در پشت صحنه این ایده رضا گلزار رو میپسندیم.
حسین لطیفی: بچهها کی با حسام رفیقه یه زنگ بهش بزنه ازش اجازه بگیره؟
نیوشا
ضیغمی: (میخندد) بچهها نمیخواد، تو هالیوودشم بابت اینجور شوخیها از
کسی اجازه نمیگیرن که. ما با همه تو این فیلم شوخی کردیم، اصلاً سوژه
فیلممون اینه.
حسین لطیفی: باشه، حرفت درسته، اما اینجا هالیوود نیست،
یه زنگ بزنیم هم یه سلام علیکی میکنیم هم بهش میگیم بیاد اینجا ببینیمش،
رفیقمونه دیگه.
رضا گلزار: من زنگ میزنم بهش.
رضا گلزار به گوشهای از کادر میآید، جایی در نزدیکی نعیمه نظامدوست و من که شاهد عینی این دیالوگها هستیم.
بقیه هم در هیاهو، خود را برای ناهار آماده میکنند.
رضا
گلزار: سلام عموووو، چطوری؟ (این تکه کلام رضا با رفقایش است. کمی مقدمه و
حال و احوال. . .) حسام جون سرکار توفیق میخوایم یه شوخی کلامی باهات
بکنیم. با بچههای دیگه رضا شریفینیا، مهناز، یانگوم، کاظم بلوچی، مونیکا
بلوچی، با همشون شوخی کردیم. تو یکی از شوخیهامون هم میخوایم اسم تو رو
بیاریم. . . چاکرتیم، حله. . . بیا ببینیمت. . . حسین و بچهها سلام
میرسونن بهت… بچهها حسام سلام میرسونه.
مکالمه تلفنی قطع میشود.
بچههای صحنه شاهد این مکالمه هستند و در جریاناند که حسام به شکل شفاهی
اجازه این شوخی را داده است. . . بعد از ناهار سکانس ضبط میشود.
صدا – دوربین – حرکت
رضا عطاران: بابا کسی باور نمیکنه، یادت نیست پشت سر حسام میگفتن که از پروین سلیمانی خواستگاری کرده؟
رضا گلزار: (میخندد) آره. . . البته از حسام هیچی بعید نیست.
حسین لطیفی: کات، خوب بود. . . میریم سکانس بعدی.
(بعدها
شنیده میشود که حسین لطیفی به همراه پیمان عباسی و رابعه اسکویی وقتی به
عیادت پروین سلیمانی بانوی مُسن و دوست داشتنی سینما، روی تخت بیمارستان
میروند. کلی با او شوخی میکنند و از او اجازه میگیرند که از نام عزیزش
در فیلم استفاده کنند، آن پیرزن عزیز و محترم که به طرز افسانهای از بازی
در نقشهای منفی به محبوبیت رسیده است، از خوشحالی اشک در چشمانش جمع
میشود و خوشحال از اینکه آنقدر محبوب است که در فیلمی جوان پسند و امروزی،
نامش برده میشود.
پروین سلیمانی عزیز میداند که همه چقدر دوستش دارند
و برایش ارزش قائلند و این شوخی حکایت از آن دارد که سینمای جوان امروز هم
در برابر قدرتِ بازیگری و کسوت او سر تعظیم فرود میآورد و ستایشش میکند.
پروین سلیمانی خندهای با همان طنین زیبا میکند و اجازه میدهد از نام او
به یادگار استفاده شود. «تمام این ماجراها را ماهچهره خلیلی نوه پروین
سلیمانی در گفتوگو با «خبر» تأیید میکند.»)
زمان حال (توفیق اجباری 2)/ کلانتری – شب – داخلی
به
کلانتری بازمیگردیم، جایی که سیدکمال طباطبایی هنوز در بازداشت است. چند
تا از حرفهایهای سینما همچون سیدضیا هاشمی از شنیدن خبر بازداشت او شوکه
شدهاند و سراسیمه خود را به کلانتری رساندهاند.
هیچ کس باورش نمیشود
که حسام نواب صفوی برای پول دست به چنین اقدامی زده است. سیدضیا به
نمایندگی از بقیه حسام را به آرامش و صلح دعوت میکند، حسام ظاهری مظلوم به
خود میگیرد و درحالیکه منکر آن مکالمه تلفنی و اجازه شفاهی که داده
میشود، میگوید که حاضر است به حرمت سیدضیا و این شب مقدس رضایت دهد.
همه
خوشحال میگویند که خدا را شکر. این اتفاق در حد یک سوءتفاهم بود و خبر به
بیرون درز نکرد تا آبروی این سینما بریزد. با لبخند و صلوات برگه رضایت را
جلوی حسام میگذارند. حسام با همان معصومیت میگوید.
حسام: امضا میکنم اما چک من کو؟
سیدضیا: چک چی؟
حسام: من به خاطر شما تخفیف میدم. به جون شما میخواستم بگم 110 میلیون، اما 10 میلیونشم فدای یه تارموتون، روند 100 میلیون.
همه
شوکه. . . یعنی همه اینها بازی بود برای 100 میلیون؟! چرا؟ چون اسمت را
توی فیلم بردند؟ پس چقدر مهناز افشار مرد است که هر جور دلشان خواست با او
شوخی کردند اما او فقط لبخند زد.
بزرگان سینما عصبی برمیخیزند، قید
رضایت گرفتن را میزنند و کلانتری را ترک میکنند. آنها بر این باورند که
این موضوع دیگر ربطی به سیدکمال طباطبایی ندارد، بلکه دارد به حیثیت و
نجابت سینما لطمه میزند و تصمیم میگیرند جور دیگری با این فاجعه برخورد
کنند.
همه میروند و سیدکمال طباطبایی میماند در بازداشت.
تازه این موقع است که میفهمند از روی
عمد حکم بازداشت این مرد را در آخرین ساعات چند روز پیاپی تعطیلی گرفتهاند
تا کسی نتواند سید را از بازداشت آزاد کند.
مردم در بیرون کلانتری مشغول جشن و پایکوبی هستند. ولی امشب شب تلخی برای سینمای ماست. سینمایی که باید به حال آن گریست.
یکی دو روز بعد سیدبا وثیقه از بازداشت آزاد شد اما این پرونده هنوز باز است تا روز دادگاه. . .
نمیدانیم نتیجه اخلاقیای میشود از این گزارش گرفت یا نه؟ اما چند سؤال ذهن ما را به خود مشغول کرده؟
ما
سینما را از کی یاد گرفتهایم؟ برادران لومیر؟ از هالیوود؟ پس چرا
ظرفیتهای دیگر سینما را از آنها یاد نگرفتهایم؟ چرا از سینما فقط لباس و
مدل موهای الویس پریسلی را یاد گرفتهایم؟ اگر قرار بود سازندگان سری
فیلمهای Scary movie از اشخاص و عواملی که با آنها شوخی کردهاند اجازه
بگیرند، از سازندگان جنگیر، طالع نحس، کینه و. . . در این صورت باید به
اندازه یک استودیوی هالیوودی کاغذ و سند موجود داشته باشند و یکریز از این
دادگاه با آن دادگاه بروند! آیا تعداد بیشمار شوخیها که در فیلمها با
چهرههای مشهور سینمای دنیا انجام شده است را ندیدهایم؟ اصلاً فیلم کمدی
هالیوودی را سراغ دارید که در آن با یکی از سوپراستارهای هالیوود به شکل
مستقیم شوخی نشود. خلاصه هرچیزی را که بتوان با آن شوخی کرد را به طرز
بیرحمانهای به تصویر میکشند. آیا خبری از اینگونه شکایتهای کودکانه هم
در آنجا به گوش میرسد؟ آیا بابت تک تک آنها اجازه میگیرند؟ چرا آدمهای
بزرگتر و مهمتر نسبت به این گونه شوخیها در توفیق اجباری واکنش نشان
ندادند؟ چرا شریفینیا سکوت کرد؟ آیا شوخیای که با او شد برخورندهتر
نبود؟ و هزاران سؤال بیجواب دیگر که سعی میکنیم برای هر کدام از آنها
جوابی بیابیم. جوابی که سهمی بیشتر از افسوس و افسوس را عاید ما نمیکند!
آقای پیمان عباسی نویسنده فیلم بسیارزیبای توفیق اجباری اخیرا گفتند که به احتمال زیاد سال بعد یه کاره دیگه که خیلی خیلی متفاوته رو قراره با رضا انجام بدیم!
ماهم بی صبرانه مشتاق این کارمتفاوت هستیم!
آن که چشمان تو را این همه زیبا می کرد/کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
/یا نمی داد به تو این همه زیبایی را/یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
این شعر رو تقدیم میکنم به محمدرضا گلزار عزیز <3 امیدوارم همیشه سلامت و خوشحال باشى!
فیلم تو و من،آخرین ساخته محمد بانکى دیروز پس از ١ سال و چند ماه ، وارد شبکه نمایش خانگى شد...
تبریک میگم به همگى!کسایى که ندیدن حتما نگاه کنن ( خواهشا سى دى ارجینال را خریدارى کنید ).
به مناسبت شهادت حضرت امام محمدتقی جواد الائمه(ع)، به جای مجموعه «ساخت ایران» امشب اپیزود «دور و نزدیک» از مجموعه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» روی آنتن شبکه آیفیلم میرود.
روابط عمومی شبکه آیفیلم با اعلام این خبر افزود: قسمت نهم سریال «ساخت ایران» فردا شب طبق روال معمول پخش میشود. بر اساس این گزارش «دور و نزدیک» را احمد معظمی کارگردانی کرده و مینا جعفرزاده، علیرضا ثانیفر و سمیرا حسینی ایفاگر نقشهای اصلی آن هستند.
در خلاصه داستان این اپیزود آمده است: پزشکان «عزیز خانم» مادر عباس را که به بیماری سرطان دچار است، جواب کردهاند. عزیز خانم در آخرین روزهای عمرش از عباس میخواهد تا قبری در امامزاده واقع در محلهشان برایش تهیه کند. عباس که از لحاظ مالی قادر به خرید قبر نیست به ناچار تنها سرمایه زندگیاش که یک تاکسی است را میفروشد و... .