دل نوشته هایی برای محمدرضا گلزار

دل نوشته هایی برای محمدرضا گلزار

این وبلاگ صرفا وبلاگی برای هواداران محمدرضا گلزار است.خواهشا توهین ممنوع!
دل نوشته هایی برای محمدرضا گلزار

دل نوشته هایی برای محمدرضا گلزار

این وبلاگ صرفا وبلاگی برای هواداران محمدرضا گلزار است.خواهشا توهین ممنوع!

رضا رشید پور

 

این خاطره را برای اولین بار و برای تغییر ذائقه می نویسم . تصمیم گرفته بودم که محمدرضا گلزار آخرین مهمان شب شیشه ای باشد . آن روزها مشغول بازی در فیلم توفیق اجباری بود . پس از ماجراهای احمدرضا درویش خیلی از بیننده های برنامه خموده شده بودند و آمدن محمدرضا به آخرین شب شیشه ای می توانست یک پایان خوشحال کننده و عامه پسند باشد. 

تلفنی با او صحبت کردم و قرار شد تا همان شب برای خوردن یک فنجان چای به خانه اش بروم . توفیق اجباری همان جا فیلمبرداری می شد . سر راه بستنی خریدم و دوازده نیمه شب در خانه را زدم . محمد رضا کمی خسته بود ولی مثل همیشه مهمان نواز . بالاخره او یک آذری اصیل است ! کلی با هم گپ زدیم.

محمد رضا دوست داشت که برنامه اش متفاوت باشد و از من نظر و ایده می خواست . راستش را بخواهید من هم خسته تر از آن بودم که فکری به نظرم برسد . نیم ساعتی با همین حس و حال گذشت تا ناگهان چشمهای گلزار برق زد . درست مثل ای کی یو سان ! با صدای بلند گفت .... فهمیدم.

طرح محمدرضا این بود که لابلای برنامه من یک سوال شخصی از او بپرسم و او هم با استناد به نقض حریم خصوصی از صندلی خود بلند شده و استودیو را ترک کند . با این کار هم مخاطبان برنامه به اوج هیجان می رسیدند و هم با زبان بی زبانی به خیلی ها حفظ حریم خصوصی شهروندان گوشزد می شد.

با او موافقت کردم و گفتم که بهتر است که استودیو را ترک نکند تا بیننده ی برنامه مورد بی احترامی قرار نگیرد و او هم پذیرفت . حالا باید تمام تلاشمان را می کردیم تا آن برخورد ساختگی میان من و گلزار روی آنتن زنده طبیعی به نظر برسد . شاید تا ساعت پنج صبح آن صحنه را دهها بار تمرین کردیم . درست مثل یک سکانس از یک فیلم سینمایی.

هنگام پخش برنامه هردو نفرمان استرس داشتیم . رضا عطاران هم بود . پانزده دقیقه از برنامه گذشت و لحظه قرار فرا رسید . محمد رضا گلزار با خونسردی و مهارت تمام نقش خودش را بازی کرد و البته من هم کم نیاوردم . این اتفاق به اندازه ای طبیعی اجرا شد که به جرات می گویم اکثریت قریب به اتفاق بیننده ها متوجه ساختگی بودن آن نشدند.

برنامه شب شیشه ای خرداد سال 1386

 

نظرات 2 + ارسال نظر
درین جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 22:47

پونه جون شما پونه ی خودمونی؟خوبی؟دلم تنگ شده بود واست.خبرا رو شنیدم خیلی ناراحت شدم.انشاال... که روز به روز بهتر شی عزیزم.من خیلی دعات کردم
راستی بچه ها از سمی خبری نیست خیلی نگرانشم شما خبری ندارین از پریروز نیست من کلی کامنت واسش گذاشتم مسافرته؟یوقت چیزی نشده باشه.کسی هم نیست بیاد خبر بده:

جانان:منم از سمی خبری ندارم نگرانش شدم.اصلا کامنت ها زیاد نمیشن.یعنی چی شده؟؟؟
Pouneh:na dorrin jan man oon koochooloo he hastam..sami halesh khoobeh chon FB miad...nemidoonam chera Nazar taeid nemikoneh

دیزباد وطن ماست جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 20:34 http://www.adelweb.ir

خیلی قشنگه وبلاگت پونه

دوست دارم با هم تبادل لینک کنیم که بیشتر بیام اینجا
وقتی لینک بهم دادی پیام بده تا منم بلینکمت.

جانان:من و پونه با هم این وبلاگ رو اداره میکنیم.
با تبادل لینک هم موافقم.شما لینک شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد